قبله ی قبیله
شور هزار رود در اين شوره زارها
بيدار مانده ای و تو را خواب ديده اند
در بامدادهای مه آلود، دارها
وقت بهار بود ولی باز هم زمين
چرخيد بر خلاف قرار و مدارها
بختش سياه بود سپيدار و دار شد
تا سهم ما چه باشد از اين گير و دارها
جنگی نمانده است مگر جنگ زرگران
خو کرده دست تيغ به نقش و نگارها
ما مانده ايم و چشم و دلِ رو به قبله ای
ای قبله ی قبيله ی چشم انتظارها
محمد مهدی سيار








