عکس 7



اینجاست که شاعر میگه

الهی تب کنم پرستارم تو باشی

خخخخخخخخ



http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


میگم لااااااااااااااااااااااایک کن

بگو خـــــــــــــب



http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


گوشی موبایل کیلویی


http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


ینی مدیونین اگه فکر کنین فتو شاپه




http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها

اینم ی پست ضد پسرا

کچلم کردین

هی میگین پست ضد پسر بذار

بفرمااااااا








عاشقانه 17



تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باشه

اما نتونی جاریش کنی ؟

تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه

و

قلبت از سنگینیش تیر بکشه

اما نتونی به کسی بگی ؟

تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه

و

از تیزیش احساس خفگی کنی

اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه

تا حالا شده کسی رو دوس داشته باشی

عاشقونه بخوایش

نفسش ، نفس تو باشه

ولی نتونی

به خاطر دلایلی باهاش باشی

و

از عشقش لذت بری ؟

این

حسه

الان

منـــــــــــــه






امروز تولد حضرت امام علی النقی الهادی (ع)

رو به همتون تبریک میگم

من به شخصه ارادت خاصی به این امام عزیز دارم

ایشالا با دعای این امام بزرگوار

همتون زیر سایه ی پدر و مادر سالم و سلامت باشین

نفستون گرم


اهدای سلول بنیادی

اطلاعاتی درمورد اهدا سلول بنیادی از طریق خون واهمیت آن در نجات جان بیماران مبتلا به بیماریهای وخیم خونی مانند سرطان خون،تالاسمی و..(عموما کودکان)

در حال حاضر تنها راه درمان قطعی بیماران مبتلا به سرطان خون، تالاسمی وسایر بیماریهای وخیم خونی، پیوند سلولهای بنیادی خونساز به آنهاست. این کار از طریق فردی که از لحاظ ژنتیکی(نه گروه خون) با بیمار مشابه باشد صورت می پذیرد. 30% افراد بیمار از خانوادهو فامیل خود فرد مشابه را  پیدا می‌کنند ولی 70% دیگر، در خانواده و فامیل فردی با ژنتیک مشابه را پیدا نکرده و می‌بایست از افراد غیرخویشاوند، ژنتیک مشابه را پیدا کنند و درصورت پیدا نکردن گزینه‌ای با چنین ویژگی‌هایی، جان خود را ازدست می‌دهند.همچنین تعداد افرادی که از لحاظ ژنتیکی در جامعه انسانی باهم مشابه باشند بسیار پایین است(بعلت شرط سازگاری ژنتیکی برای پیوند ممکن است تنها شما فرد مشابه به یک بیمار و نجاتگر باشید)لذا این امر مستلزم اینست که همه دست به دست هم بدهیم وبرای یاری رساندن به این عزیزان با گذاشتن تنها نیم ساعت از وقتمان و انجام یک آزمایش ساده خون،عضوی از این بانک سلول بنیادی شویم.در حال حاضر تعداد جمعیت ثبت نام شده بسیار پایین می باشد.لازم به ذکر است زمانی که جواب آزمایش ما با فرد بیماری مشابه باشد از سوی مرکز با ما تماس گرفته شده و اهدا در آن زمان صورت میگیرد و سلولهای بنیادی را ازخون ما میگیرند.شیوه اهدا، از طریق خون و مشابه اهدای خون میباشد.

 

درایران دو مرکز ازداوطلبین ثبت نام بعمل می آورند که در حال حاضر یکی از آنها(بانک اهدا بیمارستان شریعتی) با سیستم بانک اهداکنندگان جهانی مرتبط است:

1.بانک اهدا سلولهای بنیادی واقع در(تهران-خیابان کارگر شمالی-سه راه جلال آل احمد-بیمارستان دکتر شریعتی-بانک اهدا((مرتبط با سیستم بانک اهداکنندگان جهانی)))شنبه تا چهارشنبه(ازساعت8تا13)   پنجشنبه ها(ازساعت8تا12)

سایت جهت ثبت نام اینترنتی:www.iscdp.org

 شماره تماس:02184902669  

سایت بانک اهداکنندگان جهانی:        www.bmdw.org

داوطلبان ثبت نام در هر جای جهان میتوانند با مراجعه به  لینک زیر،مرکز مربوط به کشور خود را جستجو و پیدا کنند:

http://www.bmdw.org/index.php?id=addresses

2.مرکز سپاس واقع در(خیابان انقلاب-خیابان وصال شیرازی-بالاتر از تقاطع طالقانی- پایگاه مرکزی اهدای خون-مرکز اهدای سلولهای بنیادی خونساز(سپاس))شنبه تا چهارشنبه(از ساعت8تا11)

سایت جهت ثبت نام اینترنتی:iscdr.ibto.ir      

 شماره تماس:02188959093-5

 

 

با پرینت ساده از این پوستر ونصب آن در اماکن عمومی محل زندگی وکار خود مثل مسجد،هیئات مذهبی،دانشگاه و...مخصوصا درتهران به نجات جان این بیماران که اکثرا کودکند بشتابیم.(درحال حاضر انجام آزمایشHLA وثبت نام  درایران فقط در دومرکز بانک اهدا بیمارستان شریعتی((مرتبط با سیستم بانک اهداکنندگان جهانی)) ومرکز سپاس وابسته به سازمان انتقال خون درتهران  صورت می پذیرد و درسایرشهرها هنوز فعال نشده اند(

 

برای نجات جان بیماران که عمدتا خردسالند. در صورت تمایل به عضویت یا عدم عضویت در این بانک حدالامکان این پیام را برای دوستان خود ارسال کنید.(نگذار زنجیر عشق بگسلد)



گرفته شده از وبلاگ سلامت و زیبایی

سوالی در این رابطه داشتین میتونین برین وب ایشون و ازشون بپرسین


اینم ادرس وبشون


http://salamatzibaee.blogfa.com/



با هم بخندیم 33



فکر کنم خدا منو از خاک حاصلخیز آفریده
.
.
.
.
.
.
.
شب ریشمو میزنم

صبح ته ریش تحویل میگیرم

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


امروز سوار تاکسی شدم

کرایه میشد هزار تومن

منم ی هزاری پاره از ی راننده دیگه گرفته بودم

گفتم بذار قالب کنم ب این بنده خدا

خلاصه همینجوری که تو فکر پارگی پول بودم

یهو دیدم که رسیدم به جایی که باید پیاده بشم

میخواستم تیریپ شخصیت بذارم واسه راننده من بابه پارگی هزاری

بگم :آقا من همینجا پیاده میشم ببخشین پولم پارست

که دیدم دارم از جایی که میخوام پیاده بشم دارم رد میشم

یهو حول شدم گفتم :

ببخشید آقا من همینجا پاره میشم!!!!!

من سکوت میکنم خودتون قیافه حضارو تصور کنین

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


الان 49000 هزار زائر ایرانی

در حج هستن

ینی میشه گفت تقریبا 20000 هزار خونه خالی

در سطح کشور داره توسط فرزندان حجاج

به نحو احسن اداره میشه

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


مورد داشتیم پسره خواسته با دوس دخدرش تک چرخ بزنه

کلیپس دخدره باعث واژگونی موتور شده

والااااا

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


بچه ها

لدفن زیاد کامنت بذارین

شب که میشه بابام میاد کامنتارو میشموره

کم باشه

کتکم میزنه

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


مجنون شدم



مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده ام ، درد می کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی کنم

حق میدهم که بنده ی دنیا کنی مرا

من، سالهاست میوه ی خوبی نداده ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا؟؟

آقا برای تو نه ! برای خودم بد است

هر هفته در گناه ، تماشا کنی مرا

من گم شدم،تو آیینه ای گم نمی شوی

وقتش شده بیایی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه ات ببین

شاید غلام خانه ی زهرا کنی مرا




این شعر زیبا رو آبجی گلم فاطمه خانم زحمت کشیدن و فرستادن

میتونین برین وبشون و از شعر های زیباشون استفاده کنین

ادرس وبشون اینه



اعتماد


یه روز که داشت سوار مترو میشد نزدیک در ورودی، یه تابلو توجهش رو جلب کرد: "این مغازه واگذار می‌شود" ... خودش بود! تمام چیزی که لازم داشت همین بود! ترکیب کار تو ذهنش، خیلی شفاف و روشن شکل گرفته بود.
مغازه کوچک دم در ورودی مترو
چایی شیرین و ساندویچ نون و پنیر تو ظرف یکبار مصرف که سرپایی هم میشد خوردش.
بله کارها ردیف شده بود. اجاره مغازه که رسمی شد لوازم رو مستقر کرد و شروع کرد به کار.
تابلو زد: "صبحانه علی آقا"، مردم هم از همون روز اول استقبال خوبی نشون دادن.
یه چایی داغ و خوشمزه و خوش طعم با نون سنگک و پنیر تبریز. ظرف ٣ یا ٤ دقیقه یه صبحانه خوب می‌خوری، قیمت هم مناسب بود.
آقا چند روزی نگذشت که جلوی در مغازه به اون کوچیکی "صف" می‌بستن! گاهی ١٠ - ١٥ نفر تو صف بودن. به قول امروزی‌ها؛ بیزینس عالی ... توپ! مردم راضی، "علی آقا" هم خوشحال.
تا حالا شنیدین یکی از بس کارش خوب باشه مردمو کلافه کنه؟!
"ای داد و بیداد، حالا چیکار کنم؟ این جاشو نخونده بودم!!!"
می‌دونین چی شده بود؟ خوب صبحانه علی آقا کارش گرفته بود، متقاضی زیاد بود و صف گاهی طولانی میشد و اون ته صفی‌ها کفرشون در میومد تا نوبتشون بشه. تقریبا یه عده این قدر معطل می‌شدن که قید صبحونه علی آقا رو می‌زدن و دلخور، سر صبحی گشنه، تو صف وایستاده، صبحانه نخورده، ول می‌کردن و می‌رفتن!
شهرت خوبی که بهم زده بود داشت لطمه می‌دید ... "چیکار کنم؟" به هر راهی بگین زد؛
یه شاگرد گرفت (تو جا به اون تنگی) که چایی‌ها رو ریخته و آماده داشته باشه.
یه بسته‌بندی سفارش داد که یه چایی و یه ساندویچ باهم توش بود که حملش راحت بشه.
قیمتاشو آورد پایین‌تر که واسه مردم بصرفه‌تر باشه ... ولی مشکل صف و معطلی داشت جدی جدی شاخ میشد.
"اینطوری نمیشه ... باید هرطور شده از شر این مشکل خلاص شم وگرنه اسممو عوض می‌کنم". خیلی فکر کرد.
روز و شب داشت مرور می‌کرد که چه کاری رو می‌تونه سریع‌تر انجام بده؟ ولی دیگه از این سریع‌تر نمیشد تا این که ...
یه روز شروع کرد وقت گرفتن که از اول رسیدن مشتری تا رفتنش، هر کاری متوسط چقدر طول می‌کشه؟
سلام و احوالپرسی ٥ ثانیه
گرفتن سفارش مشتری ١٠ ثانیه
تحویل سفارش مشتری و بسته بندی ١٥ ثانیه
گرفتن پول و دادن بقیه پول مشتری ٢٥ ثانیه ... !!!
نتیجه‌گیری مهم سوم: "صبر کن ببینم! یعنی تقریبا نصف وقت من با هر مشتری سر پول دادن میره؟ یعنی اگه یه راهی پیدا کنم که مشکل پول دادن، بقیه پول، پول خورد و ... رو حل کنم دو برابر سریع‌تر می‌فروشم؟ و صف دو برابر سریع‌تر جلو میره؟ خوب اگه اینجوری یاشه، هیچکس دلخور نمی‌ذاره بره. عالی میشه!"
"خوب چیکار کنم؟ کوپنی‌اش کنم؟ اول ماه به هر کی کوپن بدم؟ ... نه بابا، کسی وقت این کارا رو نداره. چوب خط بزنم و آخر ماه ار هر کی پول بگیرم؟ نه جانم، اینم که صرف نمی‌کنه، کافیه چند نفر نیان تسویه کنن، مگه من چقدر سود دارم؟ آخه این روزا به هیچکی هم که نمیشه اعتماد کرد ..."
"صبر کن ببینم ... چرا نمیشه؟ ... عجب فکر بکری! ... آخ جااااااان، پیدا کردم!"
"اعتماد" کردن به مشتری در روزگار بی‌اعتمادی!"
فرداش "علی آقا" رفت بانک و چند دسته اسکناس ١٠٠ و ٢٠٠ و ٥٠٠ تومنی گرفت، دو تا جعبه درست کرد و توی هر کدوم مقداری از اون اسکناس‌ها رو گذاشت. جعبه‌های پول خرد رو گذاشت یه قدری اونورتر، کنار گیشه‌ای که چایی و ساندویچ رو تحویل می‌داد. تصمیم خودشو گرفته بود. با خودش می‌گفت: "من که دزدی نکردم و پولم حلاله ... ملت هم که با من پدرکشتگی ندارن که پولمو بخورن ... پس اگه من بهشون اعتماد کنم کار خطایی نیست، تازه اگر صدی چند نفر هم پول ندن ایرادی نداره خودم هم اگه روزی یکی دو نفر بیان و چایی مجانی بخوان که بهشون میدم پس چه فرقی می‌کنه؟"
لحظه بزرگ ... مشتری اول اومد:
سلام علی آقا صبح به خیر!
سلام عزیز جان خوب هستین انشاالله؟
بله، سلامت باشین.
یه چایی شیرین، یه نون پنیر؟
آره جونم.
میشه ٤٠٠ تومن، بفرمایین ... قابلی هم نداره.
چشم، الان تقدیم می‌کنم ... (جیب‌هاشو می‌گرده، کیفشو بیرون میاره ...) الان تقدیم می‌کنم.
لازم نیست عجله کنی جونم، یه جعبه اونجا گذاشتم، پول خورد هم توش هست، لطفا خودت پولتو بریز اون تو، باقیشو بردار و برو به سلامت، روز خوبی داشته باشی.
شوخی می‌کنی؟ دستم انداختی؟
نه جون داداش خودت برو ببین.
(مشتری اول با ناباوری رفت سمت جعبه و ...)
مشتری دومی:
سلام علی آقا
سلام خانم بفرمایین؟
یه چایی ٢ تا نون پنیر لطفا
چشم ...
چند روز اول تا مردم بفهمند که "علی آقا" چه تغییر مهم و جالبی در کارش داده یه کم طول کشید. حتی بعضیا بیشتر از معمول طول دادن تا مطمئن بشن که درست فهمیده‌اند.
ولی از روز سوم و چهارم مردم اصلا میومدن که خودشون به چشم خودشون این پدیده عجیب غریبو ببینن و اصلا از این نون و پنیر و چایی شیرین بخورن تا باورشون بشه.
از همه مهم‌تر این بود که "علی آقا" چاره کارو پیدا کرده بود. فکرش واقعا درست کار کرده بود و صف تقریبا دو برابر سریع‌تر جلو می‌رفت.
فروش علی آقا دو برابر شد و سودش بیشتر از دو برابر! بگو چرا؟
خوب معلومه! این روزها ١٠٠ تومن پولی نیست. خیلی‌ها از این که علی آقا به مشتری‌هاش این قدر احترام گذاشته بود و بهشون اعتماد کرده بود که پولشون رو خودشون بدن و بقیه‌اش رو هم خودشون بردارن این قدر خوششون اومده بود که اصلا قید بقیه ١٠٠ تومن رو می‌زدن و دستخوش و انعام می‌ذاشتن و می‌رفتن. این سود خالص بود و کم هم نبود!
هیچکس "علی آقا" رو از این خوشحال‌تر و شادتر ندیده بود.
مشتری‌ها هم، همه از دم، روزشون رو با یک اتفاق ساده دلپذیر شروع می‌کردن. بعدها داستان‌های زیادی دهان به دهان شد که چقدر مشتری‌های علی آقا در طول روزشون برخوردهای بهتری با مردم دیگه داشته‌اند و دلیلش یک آغاز خوب با "علی آقا" و اعتماد و روی خوش او بود.

این داستانو یکی از دوستان واسم فرستادن

دستشون طلا


با هم بخندیم 32



یه بنده خدایی با خرش قاچاق رد می کرده

یه روز نزدیک پاسگاه که میشه

خره شروع میکنه به عرعر کردن

بنده خدا بر میگرده میگه :

به ارواح پدرم میدونستم اطلاعاتی هستی

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


من آخر سر از کار این دخدرا در نیاوردم

متنفرن از اینکه سنشون رو بپرسی

ولی پدرتو در میارن اگه تاریخ تولدشونو یادت بره

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


امروز به داداشم میگم کلاغا خبر آوردن

که سیگار میکشی

بر گشته میگه :

تو چی میزنی که میتونی با پرنده ها صحبت کنی

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


واقعا شانس آوردیم

که همه ی مریضیا رو خارجیا کشف میکنن

و اسم خودشونو میذارن روش

و گرنه مجبور میشدیم

مثلا به جای پارکینسون بگیم :

مرض کامبیز

یا

درد حاج مرتضی و برادران به غیر از مجتبی

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


شاید اشکال کار اینه

چون بخشی از نژاد آریایی از دو قوم مادها و پارتها بوجود اومدن

برای همین تموم مشکلات تو مملکت

یا از طریق مادی حل میشه یا پارتی

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها


اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده

سریع بیاریدش کنار

ی سیبی ، گلابیی ،کوفتی،زهر ماری

میخوره تو سرش

چار تا فرمول به فیزیک اضافه میکنه

بدبخت میشیم

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پريسا دنياي شكلك ها