غمی غمناک
شب سردی است ، و من افسرده
راه دوری است ، و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم ، تنها ، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا برغم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من ، لیک ، غمی غمناک است

این متن رو یکی از دوستان
واسم فرستادن
که بسیار هم زیبا بود
ادرس وبشون رو میذارم
حتما ی سر به وبشون بزنین
مطمعنم از پست هایی که زحمت میکشن و مینویسن خوشتون میاد
نفستون گرم
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم مهر ۱۳۹۲ ساعت 8:10 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|

