یکی از فانتزیام 4
یکی از فانتزیام اینه که مشهور بشم دخدرا دنبالم راه بیفتن
که ازم امضا بگیرن
منم خیلی خونسرد یه
استامپ یا اسطامپ یا اصتامپ یا اصطامپ
بماند از همونا
از تو جیب کتم بیرون بیارم و بگم :
امضا بلد نیستم انگشت میزنم

یکی از فانتزیام اینه که وقتی دارم با دوستام درباره مسائل مردونه حرف میزنیم
این پسر جلفه... جاستین بیبر بیاد و بگه هی گایز
منم بگم برو گومشو ضعیفه
جمع مردونس
4 تا چایی خوش رنگ بریز بیار
اون چادر رنگیتم سرت کن
ینی خدایی با خاک یکسان میشه جلو جمع

یکی از فانتزیام اینه که چند تا زن بگیرم
بعد اینا خیلی با هم مهربون و همدل و یکرنگ باشن
منم هی چپ برم راست بیام
صداشون کنم :
عیالات متحده
خیلیییییییییییییییییییی فاز میده

یکی از فانتزیام اینه که چند سال دیگه تو اوج فانتزی گفتن
فانتزی رو ببوسم و بذارمش کنار
عرصه رو واسه جوونترا باز کنم
برم بشینم یه گوشه فقط فانتزیارو نقد و بررسی کنم
نقاط ضعف و قوتشون رو بهشون گوشزد کنم
طرفدارامم لقب استاد بزرگ فانتزی رو بهم بدن
بعد بیان بغلم کننو بندازنم بالا
همین که انداختن بالا برم تو افق دیگه بر نگردم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

یکی از اصلی ترین فانتزیام اینه که
این سلنا گومز ( لعنه الله علیا ) و این پسر جلفه جاستین بیبرو
یه جا گیر بیارم
اول یواش طوری که متوجه نشن برم پشتشون بگم :
پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
اونام از ترس دستو پاشون بلرزه
بعدشم بگیرمشون کله هاشونو محکم بزنم به هم
ینی طوری که مخشون بپاچه رو زمین
بعد بدوعم تا کسی منو ندیده تو افق محو بشم
ینی تا این حد من از این دو تا لعنه الله علیها بدم میادا
تا این حد
