سرگذشت دیشب عباس تو کافی شاپ
تو کافی شاپ نشسته بودم
یه دختر سانتی مانتال اومد بغلم گفت تنهایی؟
.
.
.
.
.
.
قند تو دلم آب شد گفتم بله
.
.
.
.
.
گف پس بااجازتون من این صندلی رو بردارم ببرم اونور
صندلی کم داریم
.
.
خداااااااااااا
الان عباس تو آمپاسه شدیده مونده کنج مغازه بیرون نمیاد
اخه دختر این کاره تو کردی ؟؟؟؟
خخخخخخ
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 9:57 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|