عاشقانه 8
خسته ام...
اما تحمل می کنم
خدایا...
روزگارت با من و احساسم بد تا کرد

این روزها احساس می کنم
وقتی می نویسم خدا چشمهایش را می گیرد
ووقتی می خوانم گوشهایش را....
صادقانه بگویم
فکر می کنم خدا هم
از سادگی ام و حرفهای تکراری ام
خسته شده است....

همچون ساعت شنی شده ام
که نفس های آخرش را می زند
و التماس می کند که یکی پیدا شود
و برش گرداند
من را هم...
نه...!
لطفا برم نگردانید
بگذارید تمام شوم

می بخشم کسانی را که
هر چه خواستند با من و دلم و احساسم کردند
و مرا در دوردست خودم تنها گذاشتند
پروردگارا
به من بیاموز در این فرصت کوتاه حیاتم
آهی نکشم
برای کسانی که دلم را شکستند

هوا این روزها ابری ست
از تو خبر ندارم
اما اینجا هر روز در قلبم
باران ع ش ق می بارد
شاید آسمان این روزها تپش های قلب مرا
برای تو فریاد می زند

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:48 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|