با هم بخندیم 32
یه بنده خدایی با خرش قاچاق رد می کرده
یه روز نزدیک پاسگاه که میشه
خره شروع میکنه به عرعر کردن
بنده خدا بر میگرده میگه :
به ارواح پدرم میدونستم اطلاعاتی هستی

من آخر سر از کار این دخدرا در نیاوردم
متنفرن از اینکه سنشون رو بپرسی
ولی پدرتو در میارن اگه تاریخ تولدشونو یادت بره

امروز به داداشم میگم کلاغا خبر آوردن
که سیگار میکشی
بر گشته میگه :
تو چی میزنی که میتونی با پرنده ها صحبت کنی

واقعا شانس آوردیم
که همه ی مریضیا رو خارجیا کشف میکنن
و اسم خودشونو میذارن روش
و گرنه مجبور میشدیم
مثلا به جای پارکینسون بگیم :
مرض کامبیز
یا
درد حاج مرتضی و برادران به غیر از مجتبی

شاید اشکال کار اینه
چون بخشی از نژاد آریایی از دو قوم مادها و پارتها بوجود اومدن
برای همین تموم مشکلات تو مملکت
یا از طریق مادی حل میشه یا پارتی

اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده
سریع بیاریدش کنار
ی سیبی ، گلابیی ،کوفتی،زهر ماری
میخوره تو سرش
چار تا فرمول به فیزیک اضافه میکنه
بدبخت میشیم

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۲ ساعت 8:40 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|