شیر
قلی داشت واسه دوستش تعریف می کرد که
آقا ی روز رفتم جنگل یهو ی شیربهم حمله کرد و دنبالم کرد
منم سریع فرار کردم
اون شیره هم هی پشت سر من میومد و لیز میخورد
دوستش : بااااو تو خیلی شجاعی من اگه بودم به خودم میریدم
قلی میگه :
پ فک کردی شیره چرا لیز میخورد ؟؟؟














+ نوشته شده در یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 17:19 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|