قصه
تفاوت قصه گفتن والدین من با بقیه :
والدین اونا : یکی بود یکی نبود ی پری کوچولو بود که ....
والدین من :
یه روز یه جن از یه قبرستون اومد بیرون و گفت :
اومدم اون بچه ای که نمیخوابه رو با خودم ببرم و سیخش بزنم
بگیرمش رو اتیش و بخورمش
منم هر شب غش میکردم ولی اینا فک میکنن من خوابیدم
0_0
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 11:16 توسط ღ❤ღ عبـــ♥ـــاس ღ❤ღ
|